tg-me.com/mirzavaziribooks/1486
Last Update:
مراسم احضار اجسام
شعبدهباز ساعت مچیاش را سیزده و شش دهم میلیارد سال به عقب کشید و گفت: ولی باید قول بدهی که دچار بحران هویت نشوی.
دخترک، همان طور که روی صندلی نشسته بود، پاهایش را روی هم انداخت تا بیخیال بودنش را بیشتر نشان بدهد. بعد دستش را زیر چانهاش زد تا ساعت بدون عقربهاش بهتر دیده شود و با آرامش هرچه تمامتر گفت: اخیراً زمان برایم مهم نیست. حتی یک بار، درست روز قبل از مرگم، جسمم را پس از نوزده سال به یک مراسم احضار اجسام دعوت کردند. راستش را بخواهید اصلاً برایم هیجانانگیز نبود.
شعبدهباز صدایش را نازک کرد و پرسید: چطور؟
قبل از آن که دخترک بتواند پاسخی بدهد، شعبدهباز به جای خرگوش یک تصویر باکیفیت از کهکشانها را از کلاهش بیرون کشید و گفت: این را از یک سفر زمانی به گذشته گرفتهام. متعلق به بیش از سیزده میلیارد سال قبل است. برایت عجیب نیست؟
او مصمم روی صندلی نشست. پاهایش را محکم روی زمین زد و گفت: «اِوه. هرگز. نه حتی به اندازه مراسم احضار اجسام. به زمان شما، چندین ماه است که من مردهام و دیگر این چیزها برایم عجیب نیست. عجیب این است که دیگر کسی این روزها عاشق نمیشود. عکس گرفتنِ ما از یک چیز عجیب، آن را عجیبتر نمیکند. برعکس؛ این خود ماییم که عجیبیم.» سپس زیر لب اضافه کرد: «بی آن که بدانیم خود ما دقیقاً چیست...» و با هیجان ادامه داد: من، از وقتی بیزمان بودن را تجربه کردهام خودم را شناختهام... ما کهکشانهایی در درون داریم...
دخترک راست میگفت. تلاش آدمها برای ثبت کردن چیزهای عجیب، آنها را عجیبتر نمیکند. اگر بتوانیم روزی، خود را از کلاه هستی بیرون بکشیم شعبده کردهایم.
مجید میرزاوزیری
۲۱ تیرماه ۰۱
@mirzavaziribooks
BY آثار مجید میرزاوزیری
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 280
Share with your friend now:
tg-me.com/mirzavaziribooks/1486